......
«جواني بود ساكن بغداد امّا اصلش نجفي بود. اسمش محمد پسر عبدالزَّهراء مشهور به كروكچي.
يك روز براي من نقل كرد و گفت: من وارد مسجد مرجان شدم كه در ابتداي بازار شورجه ميباشد تا نماز بخوانم.
پس رفتم در وضوخانه و شروع كردم به وضو گرفتن كه امام جماعت آنجا: فُواد آلوسي بر من فرود آمد
و گويا ميخواست با من مشاجره كند. او به من گفت: واي بر تو! اين چه گونه وضو گرفتني ميباشد؟!
تا كي به اين حال باقي ميمانيد، نميفهميد؟!
محمد ميگفت: راستش را ميخواهي؟! من اوَّلاً مردي هستم كارگر قدرت گفتگو با تو را ندارم،
و ثانياً من عصبيُّ المزاج و آتشينخو ميباشم، وليكن خداوند سبحانه و تعالي مرا الهام بخشيده است كه چطور بحث كنم،
و با كمال آرامش بحث ميكنم!
در اين حال محمد به وي گفت: شيخنا آيا امكان دارد تو به من ياد بدهي كه وضوي صحيح چگونه است؟!
آيا شخص جاهل وقتي كه با او مشاجره مينمايند نبايد ياد بگيرد؟!
امام جماعت گفت: اي پسرم! كف دستت را بالا ببر تا بالا، و بريز آبي را كه بر كف دستت ميباشد تا به پائين تا حدِّ عكس!
محمد به او گفت: من بسيار از تو سپاسگزارم، وليكن ميخواهم از تو بپرسم به چه علَّت؟!
يعني علّت كف دست را بالا بردن و آب را به پائين سرازير كردن چيست؟!
امام جماعت گفت: اي پسرم! پزشكاني كه اختصاص به اين شغل دارند آن را ميدانند:
در جسم انسان، سوراخهائي وجود دارد كه بدان مَسامات گويند. پس آب
ص 387
چون از بالا به طرف پائين سرازير شود در اين مسامات داخل ميشود و وضو صحيح ميگردد!
محمد به او گفت: من بسيار از تو سپاسگزارم، و تو علاوه بر اين مرا به چيز ديگري همچنين آگاه كردي!
من همچنين مدتي از زمان مشتبه بودم در آن مسأله!
امام جماعت به او گفت: آن مسأله كدام است؟!
محمد به او پاسخ داده گفت: من از هنگامي كه غسل جنابت كردهام تمام غسلهاي من باطل است!
امام جماعت به او گفت: به چه سبب؟!
محمد به او پاسخ داده گفت: به جهت آنكه من از زماني كه غسل جنابت كردهام، عادتم اين طور بوده است كه در زير دوش ميايستادم
و غسل مينمودم، و امَّا در اين ساعت پس از آنكه تو مرا آگاه كردي از اين سوراخهائي كه در جسم وجود دارد،
لازم است در وقت غسل كردن وارو بزنم، يعني دوتا پاهايم را به بالا بلند كنم و سرم را به طرف پائين قرار دهم!
امام جماعت به او گفت: چرا اين طور است، چرا اي محمد؟!
محمد به او پاسخ داده گفت: مگر تو نبودي آن كس كه به من گفت: لازم است آب در سوراخهاي پوست بدن نفوذ كند؟!
امام جماعت به محمد گفت: اي واي بر تو! شما چطور ملَّتي هستيد؟! احدي قدرت ندارد در بحث بر شما پيروز گردد!»
امام شناسی جلد ۱۸